سلام میخوام امروز بخش اول داستان رویای خون اشامی من رو براتون بنویسم لطفا همشو بخونید خیلی جالبه.. یک روز صبح اجی یویون به من گفت بیا تا بریم زیرزمینی کتاب منو بیاریم.منم قبول کردمو باهاش رفتم.. وقتی وارد شدیم.. اجی یویون گفت داخل این صندوقچست صندوقچه رو باز کردیم کتاب رو در اوردیم.. موقعی که خواستیم خارج شیم اجی یویون صندوقچه ای رو دید که داخلش یه دریچه بود.. منو اجی یویون داخلش رفتیم و بعد از نیم ساعت فهمیدیم که مابه دوران صد سال قبل اومدیم.. ا ا ا اینم از بخش اول داستان رویای خون آشامی من.. امیدوارم خوشتون اومده باشه... این داستان ادامه دارد.. دیدن بخش بعدی:3کامنت
به نظرم داستان خوبی میشه